تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام
با نام تو قد و قامت افراشته‌ام
پرشورترین فصل تلاطم اینجاست
آیینهٔ چشم‌های مردم اینجاست
این سواران کیستند انگار سر می‌آورند
از بیابانِ بلا، گویا خبر می‌آورند
ما همه از تبار سلمانیم
با علی مانده‌ایم و می‌مانیم
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
پیراهنت از بهار عطرآگین‌تر
داغت ز تمام داغ‌ها سنگین‌تر
با اشک تو رودها درآمیخته‌اند
از شور تو محشری بر انگیخته‌اند
جاده مانده‌ست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خوانده‌ام ای مرگ زیبا السّلام
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامده‌ست به جز ما کسی به یاری ما
گفت:«سُرّ من رَأی»، ترجمان «سامرا»ست
من ولی دلم گرفت... این حرم چه آشناست
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده
چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
