یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
ای مهر تو دلگرمی هر طفل یتیم!
ای خوانده تو را به چشم تر، طفل یتیم
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
هنوز گرم مناجات و گریۀ عرفاتم
چقدر بوی شهادت گرفته است حیاتم
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
دل گرمیام از دستهای توست، دل گرمیات از دستهای من
دیگر زبان سرخ من بسته است، حرفی بزن ای مقتدای من!
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
چنان که دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو با هر بهانه میلرزد
طلوع ناگهانها، زیر آوار
غروب قهرمانها، زیر آوار
بخوان از چهرۀ طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
پرشورترین فصل تلاطم اینجاست
آیینهٔ چشمهای مردم اینجاست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما