علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست