ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت