مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو