در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو