هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو