نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را