شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود