گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...