ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
آری همین امروز و فردا باز میگردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز میگردیم
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
فاطمهای که عقلها، محو عبادتش بوَد
نقش به چهر دوستان، مُهر ارادتش بوَد
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
بر درگهی سلام که ذلت ندیده است
آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
اى نفس صبحدم! دعاى که دارى؟
بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
به کربلای تو یک کاروان دل آوردم
امانتی که تو دادی به منزل آوردم
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
زود بیدار شدم تا سرِ ساعت برسم
باید اینبار به غوغای قیامت برسم
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
عالم همه قطرهاند و دریاست حسین
مردم همه بندهاند و مولاست حسین
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
ای آفتاب حُسن به زیباییات سلام
وی آسمان فضل به داناییات سلام
محبوب رضاست هرکه دلريشتر است
از کعبه صفای اين حرم بيشتر است
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته