رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی