صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم