باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است