ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
 
    ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
 
    ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
 
    پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
 
    دشت
گامهای جابر و عطیّه را
 
    ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
 
    ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
 
    آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
 
    دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
 
    چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
 
    پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
 
    با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم