با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
 
    اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
 
    ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
 
    پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
 
    دشت
گامهای جابر و عطیّه را
 
    از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
 
    در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
 
    مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
 
    ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
 
    آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
 
    پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم