گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم