آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
 
    ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
 
    خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
 
    شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
 
    صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
 
    وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
 
    مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
 
    خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
 
    چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید