میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی