امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
 
    با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
 
    یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
 
    نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
 
    الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم