ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
 
    نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
 
    مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
 
    الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
 
    باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
 
    دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
 
    زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
 
    گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
 
    شبیه آینه هستیم در برابر هم
که نیستیم خوش از چهرهٔ مکدر هم
 
    بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را
 
    دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری