کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
 
    انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
 
    از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
 
    فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
 
    چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
 
    در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
 
    سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
 
    یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
 
    گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
 
    خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
 
    دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
 
    زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
 
    گردباد است که سنجیده جلو میآید
به پراکندن جمع من و تو میآید
 
    شبیه آینه هستیم در برابر هم
که نیستیم خوش از چهرهٔ مکدر هم
 
    بگو به باد بپوشد لباس نامهبران را
به گوش قدس رساند سلام همسفران را
 
    دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
 
    چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست