سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم