پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
 
    بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
 
    بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
 
    خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
 
    خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
 
    مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
 
    شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد