خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
 
    کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
 
    انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
 
    از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
 
    فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
 
    بشوی این گرد از آیینۀ خویش
به رغم عادت دیرینۀ خویش
 
    در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
 
    سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
 
    عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
 
    صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
 
    کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
 
    گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
 
    ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
 
    دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
 
    ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
 
    از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
 
    یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
 
    عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
 
    ای صاحب عشق و عقل، دیوانۀ تو
حیران تو آشنا و بیگانۀ تو
 
    خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن