ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو