چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
 
    نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
 
    باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
 
    الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
 
    نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم