غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند