گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟