از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی