وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟