پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی