مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
 
    زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
 
    گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
 
    پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
 
    بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی