هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام