آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
 
    گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
 
    کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
 
    دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
 
    ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
 
    سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
 
    در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد