سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود