ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم