از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
 
    عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
 
    تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
 
    مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
 
    گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
 
    هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
 
    دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
 
    آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
 
    شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
 
    گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
 
    ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
 
    خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
 
    شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
 
    سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
 
    پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
 
    ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
 
    آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار