او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست