نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است