در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
 
    محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
 
    تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
 
    ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟