با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
 
    تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
 
    به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
 
    محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
 
    تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
 
    ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها