سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید