پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
 
    بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
 
    هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
 
    از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
 
    دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
 
    هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست