توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات  
که بخشی مقام رضامندیات
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت  
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
 گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس