خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
 
    قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
 
    زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
 
    کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
 
    جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده