چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
 
    تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
 
    من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
 
    و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
 
    نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم