گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد