گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت