کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند